حسن فیروزی در کتاب داستان زندگی ۲: خاطرات نوجوانی بخشی از تجربههای شخصی و خاطرات سالهای کودکی تا جوانی خود را روایت میکند. او با نثری صمیمی و گرم، مسیر شکلگیری شناختش از جهان اطراف و اتفاقات مهمی را که در این دوران بر او گذشته، پیش روی خواننده میگذارد.
این کتاب مناسب چه کسانی است؟
اگر به زندگینامهها و روایتهای شخصی نسل جدید نویسندگان علاقه دارید، این کتاب میتواند انتخاب مناسبی برای شما باشد.
بخشی از کتاب
یکی از روزهای آغازین زمستان، نزدیک ظهر، مادرم قصد داشت به خانهی خاله حلیمه برود و من نیز همراهش شدم. خانهی خاله دو سه محله با ما فاصله داشت و من بهخاطر خجالتی بودن، کمتر به دیدار اقوام میرفتم. به همین دلیل، خانهی خاله حلیمه برایم جایی آشنا نبود و شاید پیش از آن فقط یکی دو بار همراه مادرم به آنجا سر زده بودم. هنوز نمیدانستم زندگی خانوادههای فامیل چگونه میگذرد و به چه کارهایی مشغولند.
وقتی به درِ خانه رسیدیم، صدای شلوغی و هیجان بچهها از پشت در نیمهباز به گوش میرسید. وارد شدیم و از دالان سرپوشیده گذشتیم. مادرم هر چند قدم یکبار خاله را صدا میزد اما جوابی نمیآمد.
همهمهی بچهها بیشتر و بیشتر میشد. هنوز به انتهای دالان نرسیده بودیم که ناگهان گروهی از کودکان، هر کدام کتابی در بغل، با عجله و شوخی و هُل دادن یکدیگر از پلههای ایوان پایین آمدند و از کنار ما گذشتند. لحظهای کنار دیوار ایستادیم تا عبورشان تمام شود. پشت سر آنها چند نوجوان آرامتر پیش میآمدند که یکی را در میان گرفته بودند؛ انگشتان شصت دستانش را با نخ بسته بودند و کتابی روی بازوانش قرار داده بودند.
فهرست مطالب
- اشاره
- اکنون گذشتهها برایم سرشار از لذتاند
- اولین برخورد من با بچههای مکتب و مدرسه
- آشنایی با دوستانی از محلهای دیگر
- امکان تحول از کودکی تا نوجوانی
- تجربههای سالهای روستا
- آزادیهای پس از نهسالگی
- شوق رسیدن به مکتبخانه
- انسان با آموختههایش معنا پیدا میکند
- دانستههایی که میان همسالان، مایه تفاخر بود
- مفاهیم حلال و حرام؛ تأثیراتی که همیشه عملی نمیشد
- بازگشت دوباره به مکتبخانه
- خداحافظی با مکتبخانه و آغاز مسیر جدید یادگیری
- نخستین شنیدن یک داستان عاشقانه
- شیفتگی به قصههای عاشقانه
- میل به دیدهشدن در نوجوانی
- آشنایی با دانشی بیرون از مکتبخانه
- جرقهی عشق
- دلدادگی در سن کم و شرایط دشوار
- معنای عشق؛ حق همگان یا امری خاص؟
- برملا شدن شور نوجوانی
- فاصلهی روستا تا شهر
- تلخی ترک زادگاه
- سلام منِ روستازاده به تهران
- جذابیتهای شهر و شناخت پدیدههای تازه
- اولین تجربهی سینما و جهان فیلم
- بیقراریهایی که شاید پاسخی داشت
- رفتوآمد به تهران برای کار
- شیدایی تازه با سینما
- فهمیدن عبدالله و حمایت مادر
- ورود به محیط کاری تازه
- نخستین شنیدن حرفهای متفاوت و سیاسی
- واقعهای که پیش نیامد
- درگذشت پدر
- حادثهای دیگر برای چشمم
- بستری شدن و ماجراهای بعد از آن
- آشنایی با مفهوم تظاهرات
- آغاز دگرگونیهای اجتماعی و میل من به تنوع
- همراهی با جریان انقلاب
- کمبود دانش من و تحولات بزرگ جامعه
- جستوجوگری همیشگی
- تصمیم به شهروند بودن
- آسیبهای افراطگری در برابر بیاعتقادی
- خاطراتی که باقی ماندهاند
- حقی که پس از سالها بازگشت
- آغاز علاقهمندی به ازدواج
- اولین عشقم در شهر
- قدمبهقدم در مسیر ازدواج
- سوءتفاهمی که اوضاع را سخت کرد
- روز اسبابکشی برادرم و روز عقد غریبانهی من
- روزهای شیرین نامزدی
- آغاز اختلافها
- برهم خوردن چیدمانها
- فاصلهای که فاصله ساخت
- نتیجهی جدایی من و شهلا
- همزمانی جدایی و آغاز جنگ
- اینکه زندگی نوشتهی از پیش تعیینشده نیست
- بازگشت تدریجی زندگی به حالت عادی
- تنوع فکری و نقش آن
- امکان بازگشت در مسیر
- ضرورت عمل هنگام درگیری ذهن
- زندگی، پردههای پیدرپی نمایش
- رخدادهایی که مرا به هجدهسالگی رساند